کد مطلب:315041 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180
قسم ناحق
حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای نمازی، منبری معروف اصفهان، از قول دوست شریفشان فرمودند:
دو چیز در حرم دیدم. یكی، در صحن مطهر قمر بنی هاشم (علیه السلام) و آن در شب جمعه ای بود كه من وعده دیگری مشغول كار بودیم، دیدم یك دسته پرنده كه مثل مرغابی بودند آمدند دور گنبد امام حسین (علیه السلام) و دور گنبد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) دور می زدند مثل اینكه می خواستند تعظیم كنند سر فرود آورند و رفتند، ما دست از كار كشیدیم و به صحن نگاه می كردیم.
دوم، شب كه آمدیم حرم آقا قمر بنی هاشم (علیه السلام)، جوانی را مشاهده كردیم كه به مرض روانی مبتلا بود و سه چهار نفر هم از عهده او برنمی آمدند، و با زنجیر پایش را به ضریح بسته بودند. زیارت و كارهایمان را كردیم و به منزل رفتیم و صبح آمدیم كه زیارت كنیم و به كار مشغول شویم دیدیم این جوانی كه هیچ كس از عهده او برنمی آمد، آرام شده، ولی زنجیر هنوز به پایش بسته است، اما طرف دیگر زنجیر كه به ضریح بسته بود باز شده است. خادم زنجیر را هم از پایش باز كرد، و زوار نیز به جوان پول می دادند.
به پدرش گفتیم: فرزند شما چه مرضی داشت؟
پدرش گفت: این فرزند یك قسم ناحق به حضرت خورده بود، و از آن
[ صفحه 631]
ساعت حواس پرتی پیدا كرد، هر جا هم كه بردیم نتیجه ای نگرفتیم، آوردیمش اینجا و متوسل به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شدیم خلاصه حضرت شفایش داد. فردا شب هم كه او را دیدم داشت وضو می گرفت كه به حرم آقا حضرت امام حسین (علیه السلام) برود. [1] .
دو چیز در حرم دیدم. یكی، در صحن مطهر قمر بنی هاشم (علیه السلام) و آن در شب جمعه ای بود كه من وعده دیگری مشغول كار بودیم، دیدم یك دسته پرنده كه مثل مرغابی بودند آمدند دور گنبد امام حسین (علیه السلام) و دور گنبد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) دور می زدند مثل اینكه می خواستند تعظیم كنند سر فرود آورند و رفتند، ما دست از كار كشیدیم و به صحن نگاه می كردیم.
دوم، شب كه آمدیم حرم آقا قمر بنی هاشم (علیه السلام)، جوانی را مشاهده كردیم كه به مرض روانی مبتلا بود و سه چهار نفر هم از عهده او برنمی آمدند، و با زنجیر پایش را به ضریح بسته بودند. زیارت و كارهایمان را كردیم و به منزل رفتیم و صبح آمدیم كه زیارت كنیم و به كار مشغول شویم دیدیم این جوانی كه هیچ كس از عهده او برنمی آمد، آرام شده، ولی زنجیر هنوز به پایش بسته است، اما طرف دیگر زنجیر كه به ضریح بسته بود باز شده است. خادم زنجیر را هم از پایش باز كرد، و زوار نیز به جوان پول می دادند.
به پدرش گفتیم: فرزند شما چه مرضی داشت؟
پدرش گفت: این فرزند یك قسم ناحق به حضرت خورده بود، و از آن
[ صفحه 631]
ساعت حواس پرتی پیدا كرد، هر جا هم كه بردیم نتیجه ای نگرفتیم، آوردیمش اینجا و متوسل به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شدیم خلاصه حضرت شفایش داد. فردا شب هم كه او را دیدم داشت وضو می گرفت كه به حرم آقا حضرت امام حسین (علیه السلام) برود. [1] .
[1] كرامات العباسيه، ص 60.